زندگی در جایی که نمیتوان چیزی خرید چگونه است؟
جامعۀ ما چنان بر محورِ فرهنگ افراطی مصرف و خریدکردن ساخته شده است که خیلی از وقتها، اگر قصد نداشته باشیم چیزی بخریم، اصلاً نمیتوانیم از خانه خارج شویم. همهجا، از پارکها و خیابانها و دیوارها تا سایتهای اینترنتی مملو از دعوت به خرید و تقویت فرهنگ افراطی مصرف است. اگر جهان کنونی به جامعهای تبدیل شود که دیگر حول محور فرهنگ افراطی مصرف و خریدکردن نچرخد، چه رخ خواهد داد، جامعهای که در آن فرهنگ و نقش اصلی ما مصرفکردن نیست و کارتهای اعتباری ما رایجترین ابزاری نیستند که به کار میبریم.
در آن روز فرضی، جهان خریدکردن را متوقف میکند، انتشار کربندیاکسید کاهش مییابد، آسمان آبیتر میشود و، به دور از آلودگی تبلیغاتِ صفحاتِ گوشیهای هوشمند، ذهنمان به زلالی و صافی اقیانوسهای پاکیزهای میشود که نهنگها شادمانه در آن شناورند. البته در چنین جهانی هرجومرج نیز وجود دارد. مغازهها تعطیل میشوند، خطوط تولیدی بهتدریج متوقف میشوند و میلیونها نفر از کارگران کارخانهها از کار بیکار میشوند. اقتصاد جهانی طوری سقوط میکند که رکود سال ۲۰۰۸ در مقایسه با آن ذرهای بیش نیست.
ما ۱.۷ برابر سریعتر از نرخی که منابع کرۀ زمین احیا میشوند در حال بلعیدن منابع هستیم. هنگامی که مردم خرتوپرت کمتری بخرند، انتشار آلایندهها، مصرف منابع و آلودگی فوراً کاهش مییابد و این با تمام دستاوردهایی که با تکنولوژی سبز داشتهایم متفاوت است. نیازی نیست یادآوری کنیم که تأثیر ماتریالیسم بر سلامت روان ما بهگونهای است که در ما احساس نابسندگی و حسادت پدید میآورد و به فرهنگ پُرکاری افراطی میدان میدهد.
چگونه ممکن است که شهروندان جهان سبدهای خریدِ آمازون را با زندگی سادۀ کشاورزی تاخت بزنند؟ به بیان دقیقتر، آیا ما چنین چیزی را میخواهیم؟
همهگیریْ تفکرات مردم را دربارۀ «چگونگی مصرف، شکل رابطهشان با چیزهایی که میخرند و چیزی که در زندگیشان عمیقاً ارزشمند است، دچار تردید کرده است. هرچه جهان بهسمت بازگشایی حرکت میکند، خواستۀ مشترکی وجود دارد مبنی بر اینکه با شلکردن سر کیسههایمان اقتصاد رونق بیابد. خریدن نقش مثبتی یافته است، خریددرمانی همچون یک وظیفۀ شهروندی جلوه میکند.
اگر به دنبال قاعدهای سرانگشتی میگردید تا بتوانید میزان تأثیرتان را بهعنوان یک مصرفکننده را بدانید، بهترین راه این است که حساب کنید چقدر پول خرج میکنید. اگر این میزان در حال افزایش است، احتمالاً تأثیر شما هم در حال افزایشیافتن است و اگر مقدار خرجکردنتان در حال کاهش است، احتمالاً تأثیر مصرف شما نیز در حال کاهشیافتن است.
دریک جامعۀ کممصرفتر، همهچیز تغییر جهت میدهد؛ زیرا مردم، برندها و دولتها دیگر همّوغمشان در جهت رشد اقتصادی نیست. افراد خودکفاتر هستند، مواد خوراکی پرورش میدهند، وسایلشان را تعمیر میکنند. برندها کالاهای کمتر اما باکیفیتتری تولید میکنند و دولتها تولید کالاها بهگونهای که صرفاً برای مدت مشخصی کارکرد داشته باشند، را ممنوع میکنند، روی کالاها برچسب «دوام» میچسبانند و در نتیجه خریدکنندگان میتوانند از طول عمر کالاها اطمینان حاصل کنند و برای تعمیرات یارانۀ مالیاتی ارائه میکنند و، در نتیجه، تعمیر وسایل از دورانداختن و خریدنِ نسخۀ جدیدتر آنها ارزانتر آب میخورد.
مصرفگرایی ذاتیِ طبیعت بشر نیست، این مسئله «کاملاً ریشه در جامعه دارد» و «برای ما بسیار آسانتر است که، بهجای آنکه به کمکردن تعداد خودروها بیندیشیم، بگوییم بیایید همۀ این خودروها را بهگونهای بسازیم که بهجای بنزین با انرژی خورشیدی کار کنند». علاوهبراین، اینکه در برابر این ایده تسلیم شدهایم که کاهش مصرف نمیتواند راهحل باشد تا اندازهای نکتۀ مهمی است؛ زیرا باور کردهایم که این کار بهصورت اجتنابناپذیری به فروپاشی اقتصادی منجر میشود.
اگر همۀ ما یکشبه دست از خریدکردن برداریم، اوضاع مصیبتباری به پا خواهد شد، اما اگر سیستم جدیدی بسازیم، میتواند به نحوی باورنکردنی اقتصاد بسیار مستحکمی را تأمین کند. کالاهای بادوام تولید کنید، همچنان به مقدار قابلتوجهی از نیروی کار نیاز خواهید داشت. در این صورت، بازار دستدوم، تعمیر محصولات و پسگرفتنِ اجزای کالاها برای ترکیب مجدد آنها با محصولات جدید نیز وجود دارد. آیا همۀ این موارد رویهمرفته ما را به اقتصادی در حدواندازۀ فعلی خواهد رساند؟ اما این هم بهنوبۀخود نکتهای دارد. اگر در چنین جامعهای به همان اندازۀ قبل ثروت ایجاد شود، خودش مشکلساز است؛ زیرا درنهایت دلیل اینکه میخواهیم در ثروت غوطهور شویم مصرفکردن است. در غیر این صورت، ثروت به چه دردی میخورد؟.
در نظم نوین جهانی ساعات کار کوتاهتر و اغلب کارها نیز رضایتبخشتر خواهند شد؛ زیرا در تولید کالاهای باکیفیتتر شرکت خواهیم کرد.مردم این مناطق کمتر لباس میخرند، از کتابخانه استفاده میکنند، پیادهروی میکنند یا از اتوبوس استفاده میکنند، از رسانههای اجتماعی دوری میگزینند و بهندرت پیش میآید که موسیقی گوش کنند
با کمشدن فرصتهای شغلی و حجم پول، بعضیها هم انتخابشان این خواهد بود که اصلاً کار نکنند و دولت نیز سطحی از درآمد و/یا خدمات پایه را برای همۀ مردم فراهم خواهد کرد.
از همه مهمتر، خلاصییافتن از سگدو زدنهای جمعی تعادل بین کار و زندگیمان را تغییر میدهد. خودمان را کمتر با دیگران مقایسه میکنیم و دور از صفحات نمایش زمان بیشتری خواهیم داشت. این تغییر، در مقایسه با نگرانیهای زیستمحیطی (’نجات کرۀ زمین‘ همواره تا حدی یک مفهوم انتزاعی بوده است) بیشتر میتواند اکثر مردم را با خودش همراه کند. ما در فعالیتهایی جمعی مشارکت میکنیم، فعالیتهایی از قبیل رسیدگی به پارکهای عمومی، شرکت در جنبشهای اجتماعی و مراقبت از کودکان و سالخوردگان. «این همان تعادلی است که اکثرِ ما آن را طلب میکنیم، آیا اینطور نیست؟ زمانِ بیشتر برای پرداختن به دوستان و خانواده و همصحبتیهای طولانی. فرصتهای فراوانی برای مردم وجود دارد که بتوانند احساس کنند زندگی واقعاً باکیفیتتری دارند.جوامع مختلف، طی دهها سال، بنا به اختیار یا ضرورت، «سادگی داوطلبانه» را در پیش گرفتهاند.
تفاوت مصاحبت با کسی که در شرکتهای آمریکا مشغول به کار است و کسی که برای سه دهه سادگی داوطلبانه در پیش گرفته مثل تفاوت میان شب و روز است. این آدمها تا این حد با هم فرق میکنند. طوری که باعث میشود شما هم عمیقاً بخواهید که سادگی داوطلبانه پیشه کنید. آنها برای مردم وقت میگذارند و روحشان از عمق و سخاوت بیشتری برخوردار است. گویی با انسانهای تکاملیافتهتری سخن میگویم.
سبک زندگیهایی ازایندست بسیار ارزشمند به نظر میرسند، اما آیا کمی هم ملالآور نیستند؟ این غیرقابلانکار است که مصرفگرایی جنبوجوش زندگی شهری را ایجاد میکند و لباسهایی پرزرقوبرق و شبهایی پرشور به ارمغان میآورد.
رگهای از حقیقت در این حرف نهفته است، واقعیتی است که لازم است تا اندازهای با آن روبهرو شویم. یقیناً دربارۀ بازگشت به عصر حجر صحبت نمیکنیم، اما شاید مجبور باشیم بپذیریم که یک جامعۀ کممصرف دیگر مثل جامعهای که اکنون داریم نمایش بیپایانی از سرگرمیها نیست.
اینکه مردم به این باور برسند که زندگی در جامعهای کممصرف میتواند رضایتبخش باشد بزرگترین مانع این مسیر خواهد بود. وقتی تمام چیزی که در سراسر عمرتان یاد گرفتهاید این است که چطور میتوانید در یک جامعۀ مادیگرایِ مصرفگرا کامجویی کنید، دشوار است تصور کنید که گزینۀ بدیلی وجود دارد که به همان خوبی یا بهتر از آن کار میکند. اما چنین گزینهای وجود دارد.
آیا حاضریم زندگیهای پرهیجان، شتابان و آزمندانۀ خود را برای آرامساختن ذهنهایمان و نجات زمین رها کنیم؟ اگرچه ممکن است جواب این پرسش را دوست نداشته باشیم و تغییر نیز همواره ناخوشایند باشد، اما بهسختی میتوان گفت که حتی ارادهای برای این موضوع وجود دارد.
به نقل از سایت ترجمان علوم انسانی
برای دستیابی به لینک مطلب اینجا کلیک کنید
به منظور دسترسی به مقالات مشابه اینجا کلیک کنید