یک همراهی ساده، شاید بهترین راه باشد

گاهی با شنیدن داستان مشکلاتی که دیگران در زندگی‌شان داشته‌اند، کلمه‌ها در دهانمان خشک می‌شود. از خودمان می‌پرسیم چه می‌شود گفت چه همراهی می توان انجام داد در برابر این اندوه؟ وقتی بیماری را می‌بینیم که می‌داند بیماری‌اش درمان ندارد، یا وقتی پدر و مادری را می‌بینیم که نوزادشان را از دست داده‌اند، بدترین کار این است که آن‌ها را نصیحت کنیم که خودشان را نبازند و محکم باشند. شاید راه بهتر آن باشد که فقط در آغوششان بگیریم و همراهی مان را با آن‌ها نشان دهیم.

داستان یک بیمار

در سال ۲۰۰۹ دو پژوهشگر علم ژنتیک، آن‌‌ماری لبرگ و وایلی برک، مورد یک زن ۳۱ سالۀ سالم را گزارش کردند که شغلش دستیار اجرایی بود، سه خواهر داشت که رابطه‌اش را با آن‌ها قطع کرده بود و مادرش قبل از پنجاه سالگی به خاطر ابتلا به سرطان سینه از دنیا رفته بود.

این زن که نگران خطر ابتلای خودش به سرطان سینه بود، آزمایش تشخیص جهش ارثی ژنی را انجام داد؛ جهشی ژنی که خطر ابتلا به سرطان‌‌های سینه و تخمدان را در زنان افزایش می‌‌دهد. هنگامی‌‌که پاسخ آزمایش مثبت اعلام شد و او تصمیم گرفت با عمل جراحی هر دو سینه‌اش را بردارد، دکترش از او پرسید که این موضوع را چطور می‌خواهد به خواهرانش اطلاع بدهد.

اما بیمار تأکید کرد که می‌خواهد همه چیز محرمانه بماند و ترجیح داد که چیزی دربارۀ نتیجۀ آزمایش به آن‌‌ها نگوید. به این ترتیب، دکتر بر سر یک دوراهی قرار گرفته بود که یک طرف آن لزوم حفظ اسرار بیمار و طرف دیگرش وظیفۀ خیرخواهی در قبالِ بستگان بیمار بود که در معرض خطر بودند.
این مورد و بسیاری موارد دیگر مثل این، کشاکش و تنش میان خودمختاری و همبستگی را به نمایش می‌گذارد. اگر کسی به خودمختاری ارج بیشتری بنهد، می‌‌گذارد که دیگران خودشان انتخاب کنند و به آنچه انتخاب کرده‌اند احترام می‌‌گذارد. اما مرجح دانستن همبستگی باعث می‌‌شود که شخص خود را در برابر نیک‌بختی دیگران مسئول بداند و از طرف آن‌‌ها دست به کاری بزند.

در مواقعی که این ارزش‌‌ها با هم در تعارض قرار می‌‌گیرند، این انگیزه به وجود می‌‌آید که تا حد ممکن توازنی برقرار شود. این توازن می‌‌تواند به اشکال مختلفی ایجاد شود؛ مثلاً با محدودکردن حق حریم خصوصی به نفع انجام کار درست و یا با تعیین مواردی استثنایی که در آن‌‌ها بتوان بدون رضایت اشخاص اطلاعات آن‌‌ها را افشا کرد. در مورد بیماری که ژن سرطان سینه داشت، دکتر به‌سختی می‌توانست دربارۀ چگونگی برقراری توازن میان خودمختاری و همبستگی تصمیم بگیرد. هیچ تصمیم ساده و سرراستی در کار نبود.

یأس و ازهم‌‌گسیختگی و اندوه

شرایط خاص، شرایط دشواری است که موجب یأس و ازهم‌‌گسیختگی و اندوه می‌‌شود: یأس از آن‌‌رو پدید می‌‌آید که سدّ سرنوشتی محتوم در برابر امید به آینده قرار می‌‌گیرد؛ ازهم‌‌گسیختگی فاصلۀ میان آیندۀ رؤیایی و واقعیتِ کنونی است؛ و آنچه موجب اندوه است، احساس بیگانگی و انزواست در آن هنگام که دیگران از مصیبت فرد پا پس می‌‌کشند و او را در فردیت خودش رها می‌کنند. در چنین مواقعی بهترین گزینۀ موجود، راهبردِ غالباً مغفول «همراهی» است.
همراهی در این زمینه به چه معناست. هنرهای اجرایی مثال‌‌های متنوعی به دست می‌دهند که کمک می‌کند این معنا روشن شود. در موسیقی، همراهی به معنی پشتیبانی یک قطعۀ موسیقی از یک آواز یا اجرای موسیقایی است، مثل وقتی که نوازندۀ ارگ یا گیتار با گروه کر و یا نوازندۀ درام یا گیتار بیس با خوانندۀ اصلی همراهی می‌‌کنند. در یک فیلم داستانی، همراهی به شکل پشتیبانی یک قطعۀ موسیقی از بازی دراماتیک ظاهر می‌‌شود؛

مثل وقتی که یک موسیقیِ پس‌‌زمینه‌‌ای گفت‌وگوی بین بازیگران را همراهی می‌‌کند. این مثال‌‌ها نشان می‌‌دهند که همراهی‌کردن با دیگری مستلزم پشتیبانی‌کردن از او به شکلی است که تلاش و کوشش خودش افزوده و تقویت شود. همراهی نیز مثل همبستگی مستلزم این است که یکی با دیگری متحد شود.

اما در عین حال برخلاف همبستگی که معمولاً هدفش اصلاح خطاها یا برآوردن نیازهاست، غرض از همراهی این است که کوشش دیگری را به رسمیت شناخته، ارج نهاده و با آن همراه شویم؛ این همراهی برای این نیست که به دیگری کمک کنیم تا به هدفی دست پیدا کند که به تنهایی نمی‌‌تواند به آن برسد، بلکه برای این است که کوشش دیگری را غنا بخشیده و ارزش آن را آشکار کنیم. این تفاوت در تأکید مهم است.

همراهی‌ کردن، مقابله با یأس و ازهم‌‌گسیختگی و اندوه

همراهی‌کردن با دیگری به این معنی است که در مقابله با یأس و ازهم‌‌گسیختگی و اندوه با او همراه باشیم. اگر کسی بخواهد در برابر اندوه با دیگری همراهی کند، باید به او تسلی بدهد؛ باید در تنهایی در کنارش باشد، بگذارد اندوهش را ابراز کند، حرف‌‌هایش را بدون قضاوت بشنود و با ارج نهادن به ایستادگی و بردباری او، به او قوت قلب ببخشد.

در برابر ازهم‌‌گسیختگی و یأس نیز همراهی‌کردن با دیگری مستلزم این است که با تأکید هم‌‌زمان بر استقامت و انعطاف، حالت تعادل و تطبیق با شرایط را در دیگری بپرورانیم؛ باید توجه تام و تمام خودمان را به مشکلات او بدهیم، آنچه در گذشته روی داده تا به منجر به وضع کنونی شود را شناسایی کرده و کمک کنیم تا راهی پیدا کند که از آن طریق، در اهمیت عاطفی اتفاقاتی که افتاده است بازنگری کند یا آن‌ها را در چارچوب دیگری ببیند.
برای همراهی‌کردن با دیگری باید از نگرانی‌‌هایمان برای حفاظت از خود صرف‌‌نظر کنیم تا بتوانیم به درک درستی برسیم از دشواری اجتناب‌ناپذیر کنونی و ابهام چاره‌‌ناپذیر آینده، آن‌گونه که دیگری دچار آن است. برای همراهی با دیگری باید به‌جای فاصله‌گرفتن از او به او نزدیک شویم و بکوشیم تا در تحمل آنچه که تحمل‌ناپذیر به نظر می‌‌رسد یاریش کنیم.
همدردی با دیگران باعث آگاه‌شدن ما از مصائب و مشکلاتی می‌‌شود که دیگران در موقعیت‌‌های مولّد یأس و ازهم‌‌گسیختگی و اندوه تجربه می‌‌کنند.

اما تشخیص اینکه در این شرایط چه واکنشی باید نشان بدهیم ممکن است دشوار باشد. ممکن است این وسوسه پدید بیاید که شرایط دیگری را با ارائۀ راه‌‌حل‌‌ها یا حرف‌‌های کلیشه‌‌ای و به طور کلی با برخوردی بیرونی و عینی اصلاح کنیم. اما یأس و ازهم‌‌گسیختگی و اندوه اشتباهاتی نیستند که بخواهیم اصلاحشان کنیم، و هر کاری دیگری بکنیم، برای انکار این است که در برابر آسیب‌پذیری‌های دیگران کاری از دستمان ساخته نیست. در مقابل، قرار گرفتن در موضع همراهی به این معنی است که حقیقتِ وضعیتِ دیگری را که خودش هم از آن باخبر است بپذیریم؛

با این کار گویی که خود او را پذیرفته و در آغوش گرفته‌ایم. همراهی‌کردن ما با دیگری مشکل او را حل نمی‌‌کند اما ما را در کنار او قرار می‌‌دهد. یعنی در رنجی که می‌‌کشد شریک می‌‌شویم؛ اجازه می‌دهیم که مبارزه و تلاشی که او می‌‌کند برای ما هم اهمیت یافته و بر تجربۀ ما نیز تأثیر بگذارد؛ و سعی می‌‌کنیم تا هر واکنشی که با سخن، سکوت یا عمل نشان می‌‌دهیم، مانعی برای کوشش او در مواجه‌شدن با وضعیتش نباشد. همراهی برای این نیست که به دیگری کمک کنیم تا به هدفی دست پیدا کند که به تنهایی نمی‌‌تواند به آن برسد، بلکه برای این است که کوشش دیگری را غنا بخشیده و ارزش آن را آشکار کنیم.

به نقل از سایت ترجمان علوم انسانی

برای دستیابی به لینک مطلب اینجا را کلیک کنید

به منظور دسترسی به مقالات مشابه اینجا کلیک کنید