یک لحظه فرض کنید کاپشنی که پوشیدهاید از جنس خزی است که برای تولید انبوهش میلیونها حیوان قربانی میشوند؛ یا برای مثال پیراهن تنتان به دست کارگرانی دوخته شده که در بیگارخانهها کار میکنند و روزانه کمتر از یک دلار حقوق میگیرند؛ و شکلاتی که میخورید از کاکائویی باشد که کودکان کار آن را برداشت کردهاند. این فرضها نه خیالی، که در اکثر اوقات واقعیاند. اگر چنین باشد، آنگاه مایی که خرید کردهایم آیا شریکِ جرم آن فروشنده نخواهیم بود؟ با این مسئولیت اخلاقی چه میتوان کرد؟
در خرید و فروش کالاها نیز باید و نبایدی اخلاقی وجود دارد. حوالی دو سه دهۀ پایانی قرن بیستم، عمومیشدن و گسترش رسانهها و افزایش فعالیت جنبشهای مدنی رفتهرفته باعث شد فعالان اجتماعی و در پی آنها شهروندان عادی به ملاحظات زیستمحیطی، حقوقبشری، و نابرابری توجه کنند: کالاها از چه موادی ساخته میشوند؟ با محیطزیست سازگار هستند یا نه؟ چه کارگرانی آنها را تولید میکنند؟ کودکاند یا سالمند؟ محیط کارشان امن است یا ناامن؟ حقوق کافی میگیرند یا کارشان بیگاری است؟ خرید هر کالا نوعی تأیید محسوب میشود؛ گویی خریداران بهازای هر دلاری که بابت آن کالا میپردازند یک رأی مثبت به صندوق آن کارخانه یا فروشنده میاندازند و با مدل اقتصادیِ کسبوکارش موافقت میکنند. تقاضای خریدکنندگان است که به بازار میگوید چه عرضه کند و چه عرضه نکند، بنابراین قدرت تقاضا میتواند ابزاری باشد که فرایندهای غیراخلاقی تولید را تقویت یا نابود کند. این قدرت نوعی مسئولیت اخلاقی به دوش خریداران میاندازد. طی این چند دهه، رفتهرفته مفهوم «مصرف اخلاقی» به دایرۀ واژگان خریداران و فروشندگان اضافه شده است. مصرف اخلاقی یعنی اجتناب از خرید هرگونه کالایی که در طول فرآیند تولیدش، طی روالی دائمی، آسیبی قابلملاحظه به انسانهای دیگر، حیوانات یا محیطزیست وارد شده باشد و خرید آن محصول چرخۀ ظلم را بازتولید کند.
در صنعت پوشاک، فقط کارگران بیگارخانهها رنج نمیکشند. کارخانهها، برای اینکه کفش و کیف و کاپشن بدوزند، به استفاده از نخ راضی نمیشوند. جنسی مرغوبتر لازم است: چرم و خزِ طبیعی. طبق پژوهشهای انجمن نیکوکاریِ ایالاتمتحده، که حامی حقوق حیوانات است، سالانه ۱۰۰ میلیون حیوان قتلعام میشوند تا پوست و خزشان به لباس تبدیل شود؛ اسب آبی، سمور، روباه و سنجاب قربانیهای اصلی این تجارتاند.
خارج از صنعت لباس، اوضاع بهتر نیست. تقاضای سرسامآور گوشت در دنیا صنعت دامپروری را به یکی از بیرحمترین فعالیتهای انسانی تبدیل کرده است «جمعیت رفتار اخلاقی با حیوانات»، یکی از بزرگترین سازمانهای حامی حقوق حیوانات، با چنین شعاری به جنگ بیرحمی با حیوانات رفته است: «حیوانات اموال ما نیستند!»
کشاورزی و دوزندگی از قدیمیترین شغلهای تاریخاند. شاید وخامت اوضاع کار در این دو حوزه سابقهای چندهزارساله داشته باشد و طبیعی باشد که کشاورزان و خیاطان از متمولان جامعه نباشند، اما کارگران کارخانههای بهروزترین شرکتهای فناوری نیز وضع بهتری ندارند.
در جهان تولیدات غیراخلاقی، چقدر میتوانیم به جنبشهای حامی مصرف اخلاقی امید داشته باشیم؟ شاید در گوشهوکنار دنیا جنبشهای نوپایی متولد شوند که ازقضا آیندۀ درخشانی داشته باشند و کارگران بیشتری را حمایت کنند. افراد وقتی میخواهند اخلاقیتر مصرف کنند، عموماً به شیوهای سلبی عمل میکنند: گوشتی که با آزار حیوانات تهیه شده نمیخورند، ماشینی که آلاینده است نمیخرند، لباسی که با بیگاری تولید شده نمیپوشند، به غذاهای تراریخته لب نمیزنند، از صنعت مد و لباسهای ناپایدار اجتناب میکنند و ازایندست پرهیزها.
اما گره کوری بر سر راه این دو رویکرد مصرف اخلاقی وجود دارد: ابرشرکتها. مردم اساساً اگر بخواهند هم نمیتوانند شرکتهای بزرگ را تحریم کنند. وقتی شرکتها بزرگ و بزرگتر میشوند، بازارها هم رفتهرفته به انحصارِ گریزناپذیرِ آنها عادت میکنند. در برابرشان چه میتوان کرد؟ چه کسی میتواند گوگل را تحریم کند؟ چه کسی میتواند از موتور جستوجوی گوگل استفاده نکند؟ اگر موفق شود استفاده نکند، تبلیغات گوگلادز را چه میکند که بهمحض بازکردن هر مرورگرِ متفرقهای پیش چشمانش ظاهر میشود؟ گوگل فقط یکی از مصادیق آنهاست. وقتی انحصار درست شد، شاید دیگر تحریم و چانهزنی کافی نباشد. در هیچکدام از این دو شیوه، تدوین قانون و اصلاح مقررات مطرح نیست، زیرا فعالان مصرف اخلاقی یا از دولتها ناامیدند یا اساساً مسئولیت اصلی را بر دوش دولتها نمیگذارند.
افراد وقتی میخواهند اخلاقیتر مصرف کنند، عموماً به شیوهای سلبی عمل میکنند. نه تحریم و مبارزۀ فردی با شرکتهای غیراخلاقی نابجاست و نه بهراهانداختن جنبشهایی از این دست. بااینکه تحریم به تعطیلی آن کارخانهها منجر نمیشود، اما با این کار از خودمان آدمی میسازیم که شایستۀ جهانی اخلاقیتر است. ولی برای اخلاقیتر ساختن مصرف، به چیزی بیش از این دو رویکرد نیازمندیم. اساساً، در مقیاس کلان، توصیههای اخلاقی کافی نیستند. شاید راه چارۀ دیگری که بتواند تولید را از مخمصۀ فعالیتهای غیراخلاقی نجات دهد همان راه سیاستگذاری باشد. فقط مقررات و سازوکارهای رسمی میتوانند اولاً از خرید و فروش کالاهایی که در فرایندی غیراخلاقی تولیده شدهاند جلوگیری کنند و ثانیاً شرایط تولیدِ اینگونه محصولات را بهکلی اصلاح کنند. اگر مصرفکنندگان در قبال خریدشان مسئول باشند، مسئولیت بهمراتب بیشتری بر عهدۀ نهادهایی است که اجازۀ آن خریدها را میدهند. آنچه میتواند الگوی مصرف ما را اخلاقی کند وجدانهای آسوده نیست، قانونهای تنظیمکننده است.
به نقل از سایت ترجمان علوم انسانی
برای دستیابی به لینک مطلب اینجا را کلیک کنید.