پاتریک استوکس استاد فلسفه می گوید :هر سال میکوشم دستکم یک بار، دو چیز را روی دانشجویانم امتحان کنم. نخست آنکه آنان را «فیلسوف!» خطاب میکنم؛ تعبیری که چندان جدی نیست، اما امیدوارم باعث تشویق آنان به فراگیری فعال شود.
دوم، این بحث را پیش میکشم: «مطمئناً این عبارت را شنیدهاید که ’هرکسی حق دارد نظری داشته باشد و اظهارش کند‘. شاید حتی خودتان نیز این تعبیر را به کار برده باشید و چه بسا برای جلوگیری از یک استدلال یا در بنبست قرار دادن کسی، این کار را کرده باشید. خب، به محض اینکه به این کلاس وارد میشوید، دیگر آن حق را ندارید. شما حق ندارید نظر خودتان را داشته باشید. فقط حق چیزی را دارید که بتوانید استدلالی بر آن بیاورید.»
شاید کمی تند باشد؛ اما آموزگاران فلسفه این را به دانشجویانمان بدهکارند که به آنها بیاموزند چگونه استدلال کنند و چگونه از استدلالشان دفاع کنند؛ و وقتی به باوری دفاعناپذیر میرسند، آن را تشخیص دهند.
مشکل تعبیر «من حق دارم نظر خودم را داشته باشم» این است که این عبارت در غالب موارد، برای محافظت از باورهایی است که باید کنارشان بگذاریم. این عبارت، صورتی کوتاهشده از این گزاره است که «من میتوانم هر چه دلم بخواهد، بگویم و یا هر طور دلم بخواهد، بیاندیشم»؛ و با تعمیم این معنا، ادامۀ استدلال علیه گوینده تا حدی بیاحترامی خواهد بود. به نظر من، این نگرش به برابری کاذب میان متخصصان و غیرمتخصصان منجر میشود و این یکی از ویژگیهای زیانبار گفتمان عمومی ماست که در حال گسترش است.
یک نظر، درجهای از ذهنگرایی و عدم قطعیت با خود دارد؛ اما مسئله اینجاست که دامنۀ «عقیده» از ذوقیات یا سلیقهها شروع میشود و کشیده میشود تا عقایدِ مربوط به مسائلی که برای غالب افراد پر اهمیت است، مانند مصلحتاندیشی یا سیاست، و ادامه مییابد تا همۀ دیدگاههایی که از تخصصهای فنی ریشه میگیرند، مثلاً نظرات قانونی یا علمی.
دربارۀ نوع اول نظرات، واقعاً نمیشود بحث و استدلال کرد. احمقانه است که اصرار کنم اشتباه میکنید که فکر میکنید بستنی توتفرنگی خوشمزهتر از شکلات است. مشکل این است که گاهی چنین به نظر میرسد که به طور ضمنی عقاید نوع دوم و حتی عقاید نوع سوم را نیز غیرقابلبحث و استدلال فرض میکنیم؛ یعنی همان فرضی که در مسائل ذوقی و سلیقهای داریم. شاید این یکی از دلایلی باشد (بیشک دلایل دیگری هم هست) که چرا تازهکارهای پرشور فکر میکنند حق مخالفت با دانشمندان آبوهوا و ایمونولوژیستها را دارند و عقاید خودشان را «محترم» قلمداد میکنند.
بنیانگذار شبکۀ واکسیناسیون ؛ شبکهایست که بر خلاف نامش، شدیداً مخالف واکسن است. وی هیچ صلاحیت پزشکیای ندارد اما استدلال میکند که اگر فردی با آنکه فیزیکدان نیست حق دارد دربارۀ نیروی هستهای نظر بدهد، او نیز باید اجازۀ نظردادن دربارۀ واکسن را داشته باشد. کاری که او میکند اظهارنظر دربارۀ شیوۀ واکنش به این علم است، نه دربارۀ خود این علم.
اگر «هر کسی حق دارد نظر خودش را داشته باشد» فقط به این معنا باشد که هیچ کس حق ندارد جلوی فکرکردن افراد و بیان چیزی که میخواهند، بگیرد، در این صورت عبارت یادشده درست است، اما نکتهای است کاملاً پیشپاافتاده.و این بدین معناست، هر دو طرف بحث، حق مساویای دارند تا دربارۀ موضوعی سخن بگویند که فقط یکی از آنها تخصص مرتبط با آن موضوع را دارد در مقابل تخصص جدی، نباید به حرف مفت، فرصتی برابر داد.«جدی نگرفتن دیدگاههایمان» را با «اجازۀ مطلق نداشتن برای داشتن یا اظهار دیدگاههایمان»؛ یا «نداشتن یک استدلال را با نداشتن حق بحث و استدلال خلط نکنیم ».
بنابراین اگر دفعۀ بعد از کسی شنیدید که میگوید حق دارد نظر خودش را داشته باشد، از او بپرسید چرا چنین فکری میکند. این پرسش اگر فایدۀ دیگری نداشته باشد، احتمالاً باعث میشود که به گفتوگوی لذتبخشتری برسید.
به نقل از ترجمان علوم انسانی
برای دستیابی به لینک مطلب اینجا را کلیک کنید