هیتلر سر سوزنی مقید به اخلاقیات نبود و هدفش ایجاد نفرت و ترس در مردم بود بنابراین راحت دروغ میگفت. او نوشت که “دروغ بزرگ بهتر از دروغ کوچک تودهها را متقاعد میکند چرا که تودهها خودشان اغلب در مسائل جزئی دروغهای کوچک میگویند، اما از گفتن دروغ در ابعاد بزرگ شرمنده میشوند. “
آدولف هیتلر، رهبر و “پیشوای” حزب نازی، از زمانی که وارد عرصه سیاست شد تا زمان خودکشیاش در ۱۹۴۵، بیوقفه دو هدف را دنبال کرد: سیاستی بیاندازه تهاجمی مبتنی بر نژادپرستی و ملیگرایی افراطی برای گسترش سرزمین و قدرت آلمان و کارزار نفرتپراکنی علیه یهودیان که به دهشت وصفنشدنی هولوکاست منجر شد و نام او را مترادف با اهریمن کرد.
هیتلر پروپاگاندا را رمز موفقیتش میدانست. او در گردهمایی سالانه حزب نازی در سال ۱۹۳۶ در نورنبرگ گفت: “پروپاگاندا ما را بر سر قدرت آورد، بعد ما را قادر کرد در قدرت بمانیم و ابزارهای فتح دنیا را هم به ما خواهد داد. “برای موثر بودن پروپاگاندا شرایط باید مناسب باشد. بعد از جنگ جهانی اول، وضع اقتصادی آلمانیها فجیع بود و شکست در جنگ و شرایطی هم که بعد از جنگ به آنها تحمیل شد تحقیرشان کرده بود. صداهایی زیادی در آلمان بلند بود برای یک “رهبر مقتدر” که در نقش منجی ظاهر شود.
پروپاگاندای نازیها همواره با خشونت و ارعاب توام بود. حتی پیش از آنکه در ۱۹۳۳ با رای مردم به قدرت برسند، خطشکنها ، نیروی شبه نظامی نازیها، اغلب در خیابانها حاضر بودند.به محض رسیدن به قدرت، نازیها بسرعت یک دیکتاتوری خونریز و تمامیتطلب، یک دولت پلیسی سرکوبگر و جو رعب و وحشت برقرار کردند. با این حال پروپاگاندا لحظهای توقف نداشت، فکر و دل مردم را فقط با وحشت سرکوب نمیتوان با خود همراه کرد.
هیتلر دیدگاههایش در چگونگی استفاده از پروپاگاندا را کتاب بدنام و پر از نفرت “نبرد من” ترسیم کرد. او این کتاب را زمانی که در زندان بود به رودولف هس دیکته کرد. در حاشیه معتصبترینهای راست افراطی، در آن زمان او کسی نبود، اما یک دهه بعد قدرت را در آلمان قبضه کرد.او عقیده داشت اگر پروپاگاندا درست بکار گرفته شود اذهان تودهها را براحتی میشود دستکاری کرد. با پروپاگاندا “میتوان جهنم را بهشت جلوه داد و برعکس و فلاکتبارترین شکل زندگی را بهشت جلوه داد. پروپاگاندا در دست کسی که میداند چگونه از آن استفاده کند سلاح وحشتناکی است. ” او بعدا بهتر از کس دیگری صحت مدعایش را ثابت کرد.
هیتلر روشهای پروپاگاندای دیگران را مطالعه کرد؛ موسُلینی دیکتاتور ایتالیا که خود از امپراتوری روم الهام گرفته بود، انقلابیون بُلشویک روسیه و پروپاگاندای بریتانیا در جنگ جهانی اول.هیتلر عقیده داشت که اذهان مردم را بهآسانی میتوان با پروپاگاندا دستکاری کرد: “بیشتر مردم گرامافونی هستند که افکار عمومی را بازپخش میکنند. افکار عمومی را هم نهادهای افکار عمومی مثل مطبوعات، رادیو، مدرسه، دانشگاه و آموزش همگانی شکل میدهند. “
نازیها برای جلب توجهها به خود انواع شیوههای پروپاگاندا را بکار گرفتند. گردهمایی عمومی، پوستر، اعلامیه و پرچمهای عظیم، همگی منقش به نماد حزب، صلیب شکسته.در نبرد من، هیتلر مشخص کرده بود که این گردهماییها باید از غروب به بعد، “زمانی که مردم براحتی تسلیم اراده قویتر میشوند” و در “تاریکی تصنعی و مرموز مثل کلیساهای کاتولیک” برگزار شوند.
در این تجمعها هیتلر سخنرانی میکرد، خطابههایی خشن، تحریک کننده و تهدیدآمیز.
“امنیت” تجمعها را “خطشکنها” تامین میکردند که خود باعث و محرک خشونت بودند که خودش نوعی پروپاگاندا بود. این یعنی دیگر نازیها را نمیشد نادیده گرفت. این به بالا رفتن روحیه نازیها هم کمک کرد. به باور هیتلر و گوبلز، هدف پروپاگاندا باید تودهها باشد نه روشنفکران، در واقع پروپاگاندا باید عامهپسندترین چیز ممکن باشد. باید احساسات را برانگیزد نه منطق را.
گوبلز در یادداشتهای روزانهاش نوشت: “اساس پروپاگاندا ساده بودن و استفاده دائمی از تکرار است. ” سادگی و تکرار واژهها و نمادها رمز پروپاگاندا است.
سخنرانیها باید ساده، کوتاه، با کلمات تند و تیز، متعصبانه و همیشه با اعتماد به نفس ایراد شوند. محتوایشان اغلب باید “ما” را در مقابل “آنها” قرار دهد. “ما” کسانی بودند که هیتلر نژادشان را “خالص” میدانست، ژرمنها و آریاییها. “آنها”، معمولا یهودیان بودند، اما ممکن بود کمونیستها، بُلشویکها، سوسیالیستها، کولیها، همجنسگرایان یا هر گروه دیگری باشند که او انتخاب میکند.
پروپاگاندای نازیها در گذر زمان بناگزیر تغییر کرد. در سالهای اول حزب نازی حزبی کوچک و بیاهمیت بود. هیتلر در باره نارضایتیاش از این موضوع نوشت: “اگر به ما حمله میشد یا حتی مسخرهمان میکردند میتوانستیم خیلی از خودمان راضی باشیم، اما ناامیدکنندهترین واقعیت این است که هیچ کس کوچکترین توجهی به ما نکرد. این بیعلاقگی مطلق به ما، ذهنم را در آن زمان خیلی عذاب داد. “.
هیتلر در نبرد من مطبوعات را موثرترین ابزار پروپاگاندا دانسته بود. از این رو نازیها برای خود روزنامه راه انداختند. حمایت امپراتوری رسانهای آلفرد هوگنبرگ هم که در آن زمان بزرگترین در آلمان بود، در به قدرت رسیدن نازیها نقشی حیاتی داشت.
جوانان بزرگترین حامیان نازیها بودند. نازیها حتی پیش از به قدرت رسیدن، گروههایی برای دختران و پسران ده تا هجده ساله تشکیل داده بودند. آنها به شخص هیتلر سوگند وفاداری یاد میکردند و به آنها گفته میشد “زندگیشان متعلق به پیشواست. “
از ۱۹۳۳ به بعد القای فکر در تمام مدرسهها آغاز شد. حتی کودکان پیشدبستانی کتاب، بازیها و اسباببازیهای نازیها را داشتند. هدف این پروپاگاندا شکل دادن ذهن کودکان بودند تا در آینده “نازیهای خوبی” شوند.
پروپاگاندای نازیها از ابتدا “کیش شخصیت پیشوا” را ترویج میکرد. بیانیه معاون هیتلر در گردهمایی نورمبرگ مثال آن است: “حزب، هیتلر است. هیتلر، آلمان است همانطور که آلمان هیتلر است. “پروپاگاندای همیشه و همه جا حاضر، مقاومت در برابر مخدر اسطوره پیشوا را دشوار میکرد. “کاریزمای مهندسی شده به موفقیت بستگی دارد. پس از اینکه در ۱۹۴۲ ورق جنگ به ضرر آلمان برگشت، کیش شخصیت پیشوا هم تضعیف شد.
هیچکس در آلمان از پروپاگاندای نازیها نمیتوانست خود را دور نگه دارد. نمادهایی، چون صلیب شکسته همه جا بودند. مردم وقتی دیگران را میدیدند میگفتند هایل هیتلر (درود بر هیتلر) و سلام نازی میدادند، با دراز کردن دست راست به جلو. خیلی از شهروندان غیرنظامی یونیفرم نازی میپوشیدند.حتی نحوه رژه سربازان با “قدم محکم”پیام واضحی داشت. در تمام سال نازیها جشنهایی را برای مردم برگزار میکردند که در آنها مراسم و آیینهای خود را اجرا میکردند.
نازیها رادیوهای ارزانی ساخته بودند که فقط یک طول موج را دریافت میکرد، برای شنیدن سخنرانیهای هیتلر. وصل کردن بلندگو به این رادیوها در کافهها و مکانهای عمومی و نیز گوش کردن به سخنرانیهای هیتلر اجباری بود.
با هدایت و نظارت هیتلر و گوبلز، نازیها شیوههای موجود پروپاگاندا را در ابعادی بیسابقه بکار گرفتند، با استمرار و توجه دقیق به جزئیات. آنها پروپاگاندا را با ارعاب و خشونت درآمیختند. پروپاگاندای نازیها بیوقفه و مستمر بود و راهی برای فرار از آن نبود.
پروپاگاندای نازیها بسیار موثر بود، با پیامدهایی بسیار هولناک.
به نقل از بی بی سی
برای دستیابی به لینک خبر اینجا را کلیک کنید