شکست همه جا وجود دارد. مسئله تنها این است که بسیاری از اوقات نمیخواهیم با این واقعیت مواجه شویم.در پس تمامی رویکردهای مدرن به خوشبختی و موفقیتْ فلسفۀ سادهای وجود دارد و آن تمرکز بر خوب پیش رفتن امور است. اما از زمان نخستین فیلسوفان یونان و روم رویکرد مخالفی مطرح شده است: اینکه تلاش بیوقفۀ ما برای خوشحالی یا دستیابی به اهدافی معین دقیقاً همان چیزی است که ما را درمانده و از اهدافمان دور میکند. و این تلاش مدام ما برای حذف یا نادیدهگرفتن امور منفی -مانند عدم اعتمادبهنفس، تردید، ناکامی، ناراحتی- خود موجب میشود تا احساس عدم اعتمادبهنفس، اضطراب، تردید یا ناشادبودن کنیم.
در عالمِ خودیاری، واضحترین بروز دلمشغولی ما به خوشبینیْ فنی است که به «تجسم مثبت» معروف شده است: تصور کنید اوضاع خوب پیش خواهد رفت، و به احتمال زیاد چنین خواهد شد. درواقع شاید تمایل به نگاه به جنبۀ مثبت قضایا چنان با بقای انسان درهم تنیده بوده است که تکاملْ ما را به این سمتوسو برده است. فارغ از احساس ناامیدیای که هنگام خوب پیشنرفتن کارها به ما دست میدهد، این چشمانداز مشکلاتی دارد. تحقیقات دربارۀ «خیالپردازیهای مثبت دربارۀ آینده» نتایج قابل توجهی را نشان داده است که صَرف زمان و انرژی برای تمرکز بر اینکه امور چگونه پیش میروند در واقع انگیزۀ بسیاری از افراد را برای رسیدن به آن اهداف کاهش میدهد. برای مثال در آزمایشی افرادی تشویق شده بودند تا در این باره بیندیشند که قرار است هفتۀ بسیار موفقی را در محل کارشان پشت سر بگذارند به موفقیت کمتری دست یافتهاند.
البته این لزوماً به این معنا نیست که بهتر است تجسم منفی را برگزینیم. بااینحال، این دقیقاً یکی از نتایجی است که رواقیون میگیرند، مکتبی فلسفی که ریشه در آتن دارد و مدتی کوتاه پس از مرگ ارسطو به وجود آمده است. این طرز تفکر درباره خوشبختی حدود پنج قرن بر تفکر غربی مسلط بود.از نظر رواقیها حالت ایدئال ذهن حالت آسودهخاطری است و نه خرسندیِ تحریکپذیری که به نظر میرسد متفکران مثبتاندیش هنگام استفاده از کلمۀ «خوشبختی» منظور دارند. دستیابی به این آسودهخاطری نه از طریق دنبالکردن تجربیات لذتبخش، بلکه از طریق پروردن نوعی بیتفاوتی آرام به شرایط فرد به دست میآید. رواقیها میگفتند یکی از راههای انجام این کار روبهرو شدن با احساسات و تجربیات منفی است: یعنی اینکه بهجای اجتناب از آنها بهدقت آنها را بیازماییم.
رواقیها نشان میدهند که بسیاری از ما با این توهم زندگی میکنیم که افراد، شرایط و اتفاقاتِ خاصی در کارند که ما را غمگین، مضطرب یا عصبانی میکنند. آن ها میگویند اگر دقیقتر به تجربیاتتان بنگرید ناگزیر نتیجه خواهید گرفت که هیچیک از این رویدادهای بیرونی فینفسه «منفی» نیستند. درواقع هیچچیز بیرون از ذهن خود شما نمیتواند کاملاً منفی یا مثبت دانسته شود: درواقع آنچه موجب رنجتان میشود باورهای شما دربارۀ اتفاقات است. همکار شما فینفسه آزاردهنده نیست، مگر اینکه اعتقاد داشته باشید اتمامِ بدون وقفۀ کارتان هدف مهمی است. حتی بیماریِ یکی از آشنایانتان نیز تنها در سایۀ این باورتان بد است که خوب است آشنایتان بیمار نباشد. بههرحال میلیونها انسان هر روز بیمار میشوند؛ ما هیچ احساسی دربارۀ بسیاری از آنها نداریم و درنتیجه اندوهگین نیز نمیشویم.
این موضوع میتواند استدلالی برای متفکران مثبتاندیش باشد تا تلاش کنند باورهای استرسزای شما را با باورهای خوشبینانهتری جایگزین کنند. اما هنگامی که بحث تفکر دربارۀ آینده میشود توصیۀ رواقیهایی مانند سنکا اغلب این است که فعالانه به بدترین سناریوها بپردازیم و چشم در چشم به آنها خیره شویم. خوشبینی مدام هنگامی که کارها خوب پیش نمیروند منجر به صدمۀ بیشتری میشود (و کارها نیز خوب پیش نخواهند رفت)، اما تصور بدترین اتفاقها مزایایی دارد. روانشناسان مدتهاست روی این موضوع توافق دارند که یکی از بزرگترین دشمنان خوشبختی انسان «سازگاری لذتجویانه» است: مسیر پیشبینیپذیر و خستهکنندهای که در آن هر منبع لذت جدیدی که کسب میکنیم، چه منبعی کوچک مانند یک ابزار الکترونیکی باشد و چه منبعی بزرگ مانند ازدواج، بهسرعت وارد متن زندگی ما میشود؛ یعنی به آنها عادت میکنیم و این خود مانع از کسب لذت بیشتر میشود. نتیجه آنکه پس از آن بهطور منظم به خودتان یادآوری میکنید که ممکن است هریک از چیزهایی که اکنون از آنها لذت میبرید را از دست بدهید و این موضوع اثر سازگاری را معکوس میکند. اندیشیدن دربارۀ امکانِ ازدستدادن چیزی که برایتان ارزشمند است آن را از حاشیۀ زندگیتان به مرکز آورده و این میتواند موجب لذت دوباره شود.
دومین فایدۀ این نوع تفکر منفی که قدرتمندتر از اولی هم هست این است که این نوع اندیشهها پادزهری برای اضطراب است. راههایی که معمولاً برای تسکین نگرانیهایمان دنبال میکنیم را در نظر بگیرید: ما با متقاعدکردن خودمان به اینکه نهایتاً همهچیز درست خواهد شد به خودمان اطمینان خاطر میبخشیم. اما اطمینان خاطر شمشیری دولبه است. در کوتاهمدت میتواند فوقالعاده باشد، اما مانند همۀ انواع خوشبینی مستلزم نگهداری دائمی است: به دوستی که در معرض اضطراب قرار دارد اطمینان خاطر دهید و اغلب متوجه خواهید شد که چند روز بعد برای کسب اطمینان خاطرِ بیشتر نزدتان خواهد آمد. بدتر آنکه اطمینان خاطردادن در واقع میتواند موجب اضطراب بیشتری شود: هنگامی که به دوستتان اطمینان خاطر میدهید بدترین سناریویی که نگرانش است اتفاق نخواهد افتاد، تعمداً این باور را در او تقویت میکنید که این اتفاقِ فاجعهبار رخ خواهد داد. بنابراین صرفاً اضطراب او را بیشتر میکنید، نه اینکه آن را از بین ببرید.
رواقیها متذکر میشوند که اغلب همهچیز به بهترین نحو رخ نمیدهد. اما این موضوع نیز حقیقت دارد که حتی هنگامی که قضایا خوب پیش نمیروند هم اغلب بهتر از آن چیزی هستند که از آن میترسیم. بسیار بعید است که ازدستدادن شغلتان منجر به سوءتغذیه و مرگتان شود؛ ازدستدادن یک رابطه هم موجب بدبختی شما نخواهد شد. این ترسها بر پایۀ قضاوتهای نادرست دربارۀ آینده است. آلبرت اِلیس، روانشناسی که تحتتأثیر رواقیهاست، میگوید بدترین چیز دربارۀ هر اتفاقی در آینده «معمولاً باور اغراقشدۀ شما دربارۀ جنبههای ترسناک آن» است. مدتی را صَرف تصور روشن این موضوع کنید که دقیقاً در واقعیت چه اتفاقات ناگواری ممکن است رخ بدهد. اغلب با این کار میتوانید ترسهای عمیق و گنگ خود را به ترسهای محدود و قابلکنترلتری تبدیل کنید. خوشبختیِ حاصل از تفکر مثبت زودگذر و شکننده است؛ تجسم منفی موجب آرامش قابلاعتمادتری میشود.
مشکل دیگرِ عدم تمایل ما به اندیشیدن به ناکامی یا تحلیل آن -چه ناکامی خودمان باشد و چه ناکامی دیگران- این است که منجر به تصویر مخدوشی از دلایل موفقیت میشود. کتابفروشیها مملو از خودزندگینامههایی مانند کتابی است که فلیکس دنیس، ناشر میلیاردر، تحت عنوان چگونه ثروتمند شویم: عصارۀ عقل یکی از ثروتمندترین کارآفرینان خودساختۀ بریتانیا منتشر کرده است. کتابی جذاب برای مطالعه که پیامی مشابه به دیگران انتقال میدهد: اینکه چیزی که برای رسیدن به ثروت به آن نیاز دارید سرسختی و تمایل به خطرکردن است. اما تحقیقی که نظریهپرداز مدیریت دانشگاه آکسفورد، جرکر دنرل، انجام داده است نشان میدهد که اینها ویژگیهای انسانهای بهشدت ناموفق نیز میتواند باشند. تنها مسئله اینجاست که انسانهای ناموفق کتابی نمینویسند. شما بهندرت زندگینامۀ خودنوشت افرادی را میبینید که خطر کرده اما موفق نشدهاند.
افرادی که توانایی حل مسائل دارند، تجربۀ ناکامی برایشان معنای کاملاً متفاوتی دارد: روشن است که آنها تواناییهای خود را بهاندازۀ محدودیتهای فعلیشان به کار میگیرند. اگر چنین نمیکردند موفق نمیشدند. قیاس مناسب در اینجا مربوط به اضافهکردن وزن است: عضلات به واسطۀ فشارآوردن به آنها در محدودۀ ظرفیت کنونیشان رشد میکنند، یعنی هنگامی که بافتها از هم گسیخته و دوباره جوش میخورند. «آموزش ناکامی» در میان وزنهبرداران به معنای پذیرش ناکامی نیست بلکه یک استراتژی است.
ما محکوم به داشتن یک ذهنیت خاص در طول زندگی نیستیم. بهعنوان یک راه چاره ارزش دارد دفعۀ بعد که در امتحانی رد شدید یا در یک موقعیت اجتماعی رفتار درستی از خود نشان ندادید، این را در نظر بگیرید که تنها دلیل آن این است که در حال فشارآوردن به محدودیتهای کنونیتان هستید. اگر میخواهید نگاهی رشدیابنده را در کودکانتان تشویق کنید، مراقب باشید که آنها را بهخاطر تلاشهایشان تحسین کنید و نه بهخاطر هوششان: تمرکز بر روی هوش ممکن است ذهنیت تثبیتشده را تشدید کند و موجب شود که در آینده و در مواجهه با ناکامی کمتر تمایل به خطرکردن داشته باشند. ذهنیت رشدیابنده ذهنیتی است که بیشتر امکان دارد به یک موفقیت پایدار منتهی شود. اما نکتۀ مهمتر این است که داشتن نگرشی رشدیابنده راه بهتری برای زندگیکردن است، چه منجر به موفقیت چشمگیری بشود چه نشود. این یک پیشنهاد عالی است که تنها پیششرط آن تمایل جدی به شکست است.
آموزگاران آموزههای مثبتاندیشی و خوشبینی نمیتوانند این موضوع را هضم کنند که خوشبختی میتواند در بهآغوشکشیدن شکست بهمثابۀ شکست نهفته باشد، نه صرفاً در یکسری فن برای دستیابی به موفقیت. اما چنانکه ناتالی گلدنبرگ، نویسندهای که تحتتأثیر تعالیم ذن است، استدلال میکند نوعی گشودگی و صداقت در شکست وجود دارد، نوعی مواجهۀ زمینی با واقعیت که به نظر میرسد در بلندترین قلههای موفقیت نیز یافت نمیشود. کمالگرایی یکی از ویژگیهایی است که بسیاری از افراد پنهانی و یا نهچندان پنهانی مفتخر به داشتنش هستند، چراکه تقریباً شبیهِ یک نقطهضعف شخصیتی نیست. بااینحال درنهایت کمالگرایی نوعی تلاش ناشی از ترس برای اجتناب از تجربۀ ناکامی به هر قیمتی است. کمالگرایی درنهایت روشی خستهکننده است و مداوماً استرسزا: محققان دریافتهاند که ارتباط بیشتری میان کمالگرایی و خودکشی وجود دارد تا میان ناامیدی و خودکشی. برای پذیرش کامل تجربۀ ناکامی و نه صِرف تحمل آن بهعنوان مسیری برای رسیدن به خشنودی، باید این مفهوم را که هرگز نباید گام اشتباهی برداریم کنار گذاشته و آرام بگیریم.
به نقل از عصر ایران
برای دستیابی به لینک خبر اینجا را کلیک کنید