این روزها تصویر و نام نشان این یا آن رئیس جمهور، هنرپیشه معروف، شاهزاده، سرمایهدار بزرگ وسلبریتی که به بیماری کرونا ویروس گرفتار شده و این خود به موضوعی برای به نمایش گذاشته شدن بیشتر او بوده، از یک لحاظ، میتواند به مثابه تصویر درختی باشد که جنگلی را پنهان میکند: ایجاد احساس نوعی «برابری» در مقابل این بیماری و خطر که گونهای دستکاری اطلاعاتی به شمار میآید.درهیچ کجای وضعیت تراژیکی که جهان امروز دارد و با تمام جنگها، فساد و دیکتاتوری، ظلم و ستم و سلطه جویی ِ سیریناپذیر سرمایهداری نولیبرال و همه خدمتگزاران نظری آن، نمیتوان از برابری در مقابل این بیماری سخن گفت: تصاویری که شبکههای خبری هم اکنون در حال مخابره کردن از برخوردهای خشن نیروهای انتظامی با مردم در پهنههای فقیر و دیکتاتوری هستند، گویای این امرند.
نابرابری اصل و اساس حقیقت کابوسوار جهانی است که در طول نیم قرن، نولیبرالیسم سرمایه داری متاخر، به بهای فروش ِ قسطی ِ خواب و خیال به همه جهانیان برپاکرد؛ جهانی که بدون شک در این بیماری نیز همچون سایر موارد قدیمیتر (نظیر ویروس آنفولانزای اسپانیایی در 1918) یا جدیدتر نظیر گردبادها، سیلها و آتشسوزی جنگلها در طول سال گذشته، فقرا با نابودی کامل زندگیشان بهای آن را پرداختند و ثروتمندان به بهای یک جا به جایی کمابیش کوچک و موقت.
اما آیا این بدان معنا است که یک نابرابری پوپولیستی و ملیگرایانه و نژادپرستانه میتواند ساختار جهان آینده باشد و آرزوی بقا و فراگیر شدن دموکراسی و آزادیهای مدنی و یک انسانگرایی در هماهنگی با طبیعت را به یک رویای دست نایافتنی و حتی سادهلوحانه قرن بیستمی برای ما تبدیل کند که هر چه زودتر فراموشش کنیم برایمان بهتر است تا بتوانیم خود را برای «جهان پساکرونا» که رسانههای بینالمللی چنین با حرارت از آن سخن می گویند، آماده شویم؟ در ذهن کسانی که از چنین جهانی سخن میگویند، واقعا چه میگذرد؟ و چنین بدیلی را – اگر واقعا وجود داشته باشد – چگونه میتوان تبیین کرد.
شاید در میانه طوفانی که امروز در جهان درگیر شده، سخن گفتن از چنین موضوعی زود باشد. به باور ما نیز این استدلال درستی میبود اگر با پدیدهای روبرو بودیم که سناریوی نسبتا قابل باور و دقیقی برای پایانش داشتیم: چیزی که هیچ یک از متخصصان علمی در جهان هنوز آن را تایید نکردهاند و تنها از «احتمال» یافتن داروهایی برای بهبود حال بیماران یا یک «واکسن» سخن میگویند، همان طور که از «احتمال» فصلی و چرخهای شدن و جهشهای ژنتیکی که ممکن است این ویروس را به بخشی همیشگی از زندگی آتی همه مردمان جهان تبدیل کند، حرف میزنند.
دقیقا چون چنین احتمالهایی تنها به مثابه فرضیاتی بسیار موقت مطرح شدهاند، نمیتوان زندگی را تعطیل کرد، نمیتوان اندیشیدن، خلاقیت، هنر و فرهنگ، کار و همه روابط و کنشهایی را که زندگی را تعریف میکنند، از کار انداخت تا «لحظه» معجزهآسایی که برای یافتن کلید راهگشای این بیماری در انتظارش هستیم از راه برسد.
از این رو سه سناریوی مفروض و بسیار نسبی را که صرفا میتوانند مسیرهایی برای تامل و پرسش و تفکر در این باب باشند، مطرح میکنیم. این سناریوها را به ترتیب محتمل بودنشان با دادههای کنونی و تاریخی مشابه در شرایط فعلی طبقهبندی کردهایم، اما همه چیز به اراده و به خصوص کنش جامعه مدنی در جهان پس از کرونا مربط میشود که تا چه اندازه در هر کدام از آنها پیش رفته یا تغییر ایجاد کند. سه سناریو را از بدترین تا بهترین در نظر میگیریم. بدترین سناریو را میتوان حاصل بالاترین درجه از انفعال جامعه مدنی، بیاعتمادی افراد نسبت به یکدیگر به جامعه و به مسئولان دانست.
سناریوی اول (بدترین احتمال): آغاز قدرتمند یک جهان به شدت پلیسی و سلسه مراتبیشده.
سناریوی دوم (احتمال بینابینی): تداوم وضع موجود با گسترش نولیبرالی و وخامت نسبی اندک و تدریجی. در این سناریو شاهد پایان نسبتا سریع و بازگشت به موقعیت پیشین با ادعای دروغین ظاهر شدن «جهان پسا کرونا» خواهیم بود.
سناریوی سوم (کمترین احتمال البته در صورت عدم شکلگیری یک جنبش مقاومت بزرگ جهانی در جوامع مدنی): چرخش جهان به سوی سوسیال دموکراسی برای برابرگرایی، دموکراسی و آشتی با طبیعت.
در این سناریو که آرزوی همه کسانی است که معتقد بوده و هستند که جهان پس از کرونا، اگر نه بیشتر، کمتر از جهان پیش از کرونا، فاجعه بار نخواهد بود، بیش از صد سال است ادبیات ویرانشهری پیشبینی فجایعی از این دست را کرده اند.
جهان پیش از کرونا، شبیه به راننده مستی بود که در جادهای پر از پرتگاه، در یک شب بارانی و تاریک، روی جادهای لغزان و نامطمئن، با ماشینی معیوب و با سرعت به پیش میتاخت. تصادف او اجتناب ناپذیر بود اما کرونا در این تمثیل، به تصادف نسبتا کوچکی میماند که راننده و برخی از سرنشینان این ماشین را مصدوم کرده باشد.
حال، تداوم جهان در قالب سناریوی اول به معنی آن است که راننده مست دیگر اما خشنتر و قلدرمنشتری را با رانننده اول عوض کنیم؛ تداوم جهان در سناریوی دوم به معنای آنکه همان راننده مست اول را که حالا کمی زخمی شده اما مستی هم بیآنکه از بین برود از سرش اندکی پریده، دوباره بر سر جایش بنشانیم و با همان سرعت به راهش ادامه دهد، ولی با این خطر (در هر دو مورد) که این بار ماشین با همه سرنشینانش به ته دره واژگون شود.
اما در سناریوی سوم بحث بر سر آن است که راننده، ماشین و شرایط را با هر وسیلهای میتوانیم تغییر دهیم. یعنی دست به تغییراتی رادیکال در شیوه زندگیمان و نحوه رابطه مان با محیط زیست و با زندگی به طور کلی بزنیم. این سناریو، یک سناریوی اتوپیایی به معنای خیالین نیست. اما نیاز به اراده قدرتمندی دارد که باید از یک جنبش جهانی مدنی برای دگرگونی حاصل شود.
با وجود این، به دلیل نا روشن بودن سرنوشت کرونا ویروس و بسیاری از معادلات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ناشی از تحول آن در آینده، آنچه گفته شد همان طور که تاکید کردیم صرفا جنبه فرضیاتی برای بازاندیشی بر موقعیت کنونی و در تحول نزدیک را دارد و آینده روشن خواهد کرد که جهان به کدام سو خواهد رفت، شاید یکی از این سناریوها و شاید هزاران سناریوی دیگری که در میان این سناریوها جای میگیرند.
اما بهرحال به نظر ما بدترین سناریو در دراز مدت سناریوی اول و در کوتاه و میان مدت سناریوی دوم یعنی تدام وضعیت پیش از کرونا، یعنی ادعای اینکه به «جهان پسا کرونا» رسیدهایم و سپس تداوم وضعیت نابسامان جهان خواهد بود.
چیزی شبیه به همان اتفاقی که پس از رویداد یازده سپتامبر 2001 و ادعای «جهان پس از یازده سپتامبر» افتاد و نتایج فاجعه بار آن (نظامهای پلیسی جهانی، گسترش گرایشهای ضد دموکراتیک، پوپولیسم و نولیبرالیسم رادیال و در نهایت ترامپیسم مخرب) در جهان را همه شاهدیم و به ناچار تحمل میکنیم. در این فرایند سرنوشت شوم و ناگزیری وجود ندارد همه چیز به شکل گیری ارادهای سیارهای برای تغییر رادیکال و غیرخشونت آمیز ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی جهان بستگی دارد.
به نقل از عصر ایران
برای دستیابی به لینک خبر اینجا را کلیک کنید