عمده فکر کردن‌ها و رویاپردازی‌های غیرارادی نوعی صدای ذهن هستند. نوعی صدای پس‌زمینه ای که در همه کارهایمان اخلال ایجاد می‌کند. ما هیچوقت در زمان حال نیستیم. همیشه به چیزی دیگر فکر می‌کنیم به جای اینکه روی کاری که آن لحظه انجام می‌دهیم تمرکز کنیم. اگر همیشه به چیزی دیگر فکر کنیم، هیچوقت از زمان حال لذت نخواهیم برد. فکر می کنید کدام یک از کارها مهمتر است؟  غذا خوردن، خوابیدن ، کار کردن، فراغت، شستن ظرف ها، جارو زدن، کتاب خواندن فیلم دیدن، …. ؟هیچ عملی بر عمل دیگر ارجحیت ندارد . وقتی تشنه ام، می نوشم، وقتی خسته ام می خوابم.ما در زندگی روزانه عادت کرده ایم که اعمال مان را به مهم و غیر مهم تقسیم کنیم، به عالی و بی اهمیت.

دانشمندان  فیزیک کوانتوم در مقام ناظران دنیای کوانتومی می گویند: اگر اشیا و اجسام را از نزدیک از خیلی نزدیک، از زیر میکروسکوپ های الکترونیکی و آشکار سازهای کوانتومی ببینید هیچ تفاوتی با هم ندارند.اگر فضای کیهانی و کهکشان های دور را از دریچه تلسکوپ هابل بنگریم چه می بینیم؟  زمین و تمام تفاوت هایی که برایمان اینجا اهمیت دارد چه سر نوشتی پیدا می کنند. تفاوت ها کجا می روند؟وقتی برشهایی از طلا و آهن را زیر میکروسکوپ الکترونیکی نگاه می کنید آیا می توانید اهمیت سابق را برایشان قائل شوید و آنها را از هم تفکیک کنید؟ ایا معانی و ارزش هایی را که نامشان را تداعی می کنند، اصلا می شناسید؟ این ها نشان می دهند که تمامی تفاوت ها و ارزش هایی که مهم بودن یا بی ارزش بودن را تعیین می کنند در ذهن ما است؛ آن بیرون،  همه چیز در “پیچیدگی، اهمیت و خود بودگی” یکسان است. در سطح کوانتومی حتی ذره و موج را نمی توان از هم تفکیک کرد. در روایت کوانتومی ذره و موج بودگی و صفات و رفتار و پیامدهای هر یک وابسته به “ناظر” است.

تمام جنگ ها، دعوا ها و تنش ها بر سر هیچ است. تنها چیزی که ارزش واقعی و عینی دارد زندگی است. وقتی دندانمان درد می گیرد، وقتی انگشتمان را چاقو می برد، وقتی پوست دستمان خراشیده می شود، وقتی بیماریم، وقتی که فردی از نزدیکانمان می میرد آنگاه است مکالمه ذهنی برای لحظه ای قطع می شود و ما واقعی بودن زندگی را درک می کنیم.دنیا به طور مستقیم با ما ارتباط پیدا نمی کند بلکه تفسیر آن بین ما و دنیا قرار گرفته است. درست تر بگوییم ما همیشه یک قدم عقب هستیم و تجربه دنیایی ما تجدید خاطره ی این تجربه هاست، ما همیشه لحظه ای را به خاطر می آوریم که اتفاق افتاده و گذشته است. عمده محتوای مکالمه ی ذهنی ما ، به خاطر آوردن هاست. حال می تواند به خاطر آوردن یک لحظه پیش، یک ساعت یا سال قبل باشد یا خاطره ای از کودکی  یا نوجوانی.

ادراکات ما از دنیا قبل از رسیدن به “آگاهی” از “صافی” می گذرند و طبق سنجش هایی طبقه بندی می شوند: ذهن “صحیح” و “غلط” آنها را متمایز می کند.”صحیح” ادراکاتی است که با توصیف جهانی – که از کودکی آموخته ایم – مطابقت دارد و اگر این مطابقت نباشد، آن ادراک غلط است.محتوای گفتگوی درونی ما مثل یک جلسه ارزیابی یا دادگاه است. ما وقایع، اتفاقات، حرف ها و کنش های خودمان را با دیگران و دنیای بیرون بر اساس لیستی از ارزش ها و شاخص ها ارزیابی و قضاوت می کنیم.در این ارزیابی و قضاوت خود یا دیگری را مقصر اعلام می کنیم و سپس بحث های بی انتهایی از سرکوفت زدن، توجیه ، اظهار پشیمانی،  دلداری و … شروع می شود و ما در این گرداب اوقاتی را از دست می دهیم که تنهاترین و واقعی ترین زمان موجود ما است“زمان حال”. همین دلیل است که اکثر ما در زمان حال زندگی نمی کنیم.

تمام این سناریو زمانی در ذهن ما در جریان است که مشغول انجام امور و زندگی روزانه هستیم تمام اوقات بیداری مان در دو سو جریان دارد: یکی در مکالمه ای بی پایان در ذهن و دیگری در کنش و رفتار در زمان حال. این شکاف میان مکالمه ذهنی و عمل موجب می شود که زمان حال را درک نکنیم و اعمالمان ناقص، ناتمام، سر سری و روزهایمان کسالت بار، ملال انگیز، خسته کننده و ما ناشاد، بی تفاوت، عصبانی و بی امید باشیم.بدیهی است توقف مکالمه ذهنی به طور کامل ممکن نیست؛ اما آگاهی بر آن و کاستن از مکالمات منفی می تواند به تدریج بر شیوه ادراک ما از زمان تاثیر گذاشته و خشنودی بیشتری برای ما همراه بیاورد.تقریباً تمام فکر کردن‌ها و رویاپردازی‌های غیرارادی نوعی صدای ذهن هستند. این نوعی صدای پس‌زمینه است که در همه کارهایمان اخلال ایجاد می‌کند.ما هیچوقت در زمان حال نیستیم. همیشه به چیزی دیگر فکر می‌کنیم به جای اینکه روی کاری که آن لحظه انجام می‌دهیم تمرکز کنیم. اگر همیشه به چیزی دیگر فکر کنیم، هیچوقت از زمان حال لذت نخواهیم برد.

بینش در ابتدا یک توصیف است که از بدو تولد به ما داده می شود. اگر بخواهید به ورای آن بروید چاره ای ندارید که از زندان آن خارج شوید. برای زیستن در حال، گفتگوهای درونی تان  را متوقف کنید ، در سکوتی همه جانبه آرام گیرید، در نگاهتان هیچ قضاوت و برداشتی نباشد، وقتی از حال خروج کنید و دست از خاطره بازی و آینده پروری بر دارید، وقتی با تمام وجودتان یک پذیرش و تسلیم محض شوید ،  آن وقت دگر ذهنی در کار نخواهد بود که شما را اسیر خود کند.این همان کیفیت بی ذهنی است که ذهن هیچگاه نمی تواند آن را بشناسد زیرا نیست که بشناسد. هنر راستین، رساندن خود به این کیفیت از حیات است، که نامحدود است.

بر گرفته از: savadezendegi.com