«زندگی را چنان چید، که میپسندید،او تنها یک فیلسماز نبود، یک عارف امروزی و ارباب خونسرد شعر سینمایی بود»
کيا رستمی که سی سال پيش کار فيلمسازی را با ساخت فيلم های درباره دنيای ساده کودکانه آغاز کرد، بعد از انقلاب و تغيير فضای هنری کشور، نه که از حرکت نماند، نه که تنگی فضا او را به مهاجرت از کشور تشويق نکرد بلکه در زادگاه خود ماند و همين ماندگاری باعث شد که موثرترين آثار را آفريد تا امروز که آوازه ای جهانی دارد آنچه به برجستگی نام عباس کيا رستمی و توجه محافل هنری، فرهنگی و دانشگاهی جهان به او رنگ ديگری می زند اين است که نام آوران ايرانی به ويژه در ربع قرن اخير بيش تر به نوعی با سياست آغشته بوده اند، همان که کيا رستمی از آن پرهيز داشت شايد بتوان گفت کيارستمی استثنائی بوده است که مرزهای ناممکن را در نورديده است.پيش از کيا رستمی، خارج از دنيای سياست و اقتصاد، نويسندگان و شاعرانی خود را به جهان شناساندند و شهرتشان از مرزها گذشت اما با وجود همه نقاشان و هنرمندان نامدار اين برجستگی به عباس کيا رستمی ماند که بيش از هر ايرانی ديگری آثارش ديده و خوانده شده باشد.به نوشته تحسين کننده فرانسوی اش ” کيا رستمی نمادی استثنائی از کشور عجيب ايران، سرزمينی که از نظر برانگيختن شگفتی ها با دو کانون ديگر تمدن کهنسال بشری چين و هند قابل مقايسه می شود”در کلامی ديگر آنچه به آوازه جهانی کيا رستمی جلوه ای ديگر بخشيده، ناهمگونی و تفاوت هنر و پيام اوست با آن چه از ايران، در ذهن جهانيان شکل گرفته است. تصويری حاکی از بيدار شدن تفکری انقلابی بر بنياد يک آرمان مذهبی که رسالت مبارزه ای با فرهنگ جهانشمول را بردوش گرفته است.
کم نيستند بزرگانی که معتقدند هنرمندان بيش از هر طبقه ديگری در ساختن جامعه خود موثرند، از اين نگاه می توان گفت کيا رستمی يکی از اثرگزارترين روشنفکران ايرانی است و به هر حال يک استثنا. وجه تمايز فيلمسازی کيارستمی را در ويژگی های صوری و روائی، پيچيدگی های ايمائی و طنز آميز آن می توان یافت و اينکه به طريقی نافذ به جامعه ايران، وضع زنان ايران و به طور کلی رابطه ميان سنت و تجدد می پردازد. کيارستمی از ما می خواهد بی آنکه در دام تنگ نظری های معلم مابانه و سياست بازانه گرفتار شويم، فيلم را به عنوان يک نگاه و يک سفر درنظربگيريم و سينما را به عنوان يک وسيله تفکر و تجليل.او پيشگام و رهبر يک مکتب سينمايی ايرانی است.
عباس کیارستمی به دلیل استفاده خاص از تکنیکها و تمهای ویژه که رد پای آن در فیلمهایش قابل تشخیص هستند، به استفاده از بازیگران نقش اول کودک تا داستانهایی که در روستاهای دور افتاده اتفاق میافتند، تا مکالماتی که با استفاده از دوربینهای ثابت رخ میدهند، شناخته شده است.او همچنین به دلیل استفاده از شعر معاصر ایرانی در دیالوگها، عناوین خاص فیلمها شناخته شده است و اغلب در فیلمهای روایی از سبک مستند استفاده میکند.سبک متفاوت کیارستمی اما منتقدان بسیاری دارد. مازیار اسلامی و مراد فرهادپور در کتاب “پاریس – تهران” که حاصل گفتوگو درباره سینمای کیارستمی است، آشکارا این کارگردان را برای آن همه تقدیر و ستایشی که نثار او شده شایسته نمیدانند و معتقدند کیارستمی “سراپا تصادفی بر تخت کارگردانان هنری” نشسته است.البته در این میان علاقهمندان به سینمای کیارستمی هم بیکار نبودهاند و پس از انتشار این کتاب، نقدهای تندی بر آن نوشتند و به دفاع از سینمای این کارگردان ایرانی صاحب نام پرداختند.
در فیلمهای کیارستمی فضا به گونهایست که تصویری پهناور و فراگیر از کل هستی را فرا روی تماشاگر قرار میدهد. این “وسعت نظر” لازم نیست که هستی بیکران را به تصویر بکشد. فیلم او یک پسربچه، یک درخت تنها، یا یک “چشمه نور” را در مرکز کائنات قرار میدهد.سینمای کیارستمی منتقدان و علاقهمندان خاص خودش را دارد اما تمام زندگی هنری کیارستمی به فیلمسازی محدود نمیشود. شاید بیش از هر چیز دیگری به فیلمهای او پرداخته شده باشد اما کیارستمی از طراحی جلد کتاب گرفته تا خلاقیت در کار آهنگسازی، همیشه در صحنه هنر حضور داشت. نوشتن فیلمنامه، تهیهکنندگی، تدوین، طراحی صحنه و لباس، نویسندگی، سرودن شعر، رهبری اپرا و البته پررنگتر از بقیه، کارعکاسی است که کیارستمی در طول سالها به آن پرداخته است.برخلاف بسیاری از منتقدان داخلی که رابطه چندان خوبی با سبک کاری او در سینما ندارند اما اهل فن، او را یکی از خوشذوقترین عکاسان طبیعت در ایران میدانند. نمایشگاههای مختلفی هم از آثارعکاسی کیارستمی در نقاط مختلف جهان برگزار شده است. کیارستمی در ادامه بیان شاعرانه خود به ساختاری پیچیده رسید، که درست مثل یک رباعی استادانه، ظاهری ظریف و ساده دارد. کیارستمی گفته بود که “طعم گیلاس” تنها فیلم اوست که دوباره آن را ندیده، زیرا برخلاف فیلمهای دیگرش به مرگ و نیستی میپردازد، یعنی چیزی که او مایل نیست ذهن خود را به آن مشغول کند.